سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه احزان شود روزی گلستان ، غم مخور...

این جا ، جای ماندن نیست...

 

 

اینجا گاهی به یاد تو می افتم ...
چشمانم
رود رود

طغیان می کند

و اتاقم را

خیس عطر حضور تو می سازد

شب ها

خواب گنجشک های بالای کوه را می بینم

سینه سرخ ها

زلالی چشمه ها

که سنگ صداقتشان

از عمق خوابشان پیدا بود

اینجا کسی حضور تو را حس نمی کند

نفس ها

از هجوم درد و تردید

گرفته است

و تنها ((تو که دروغ نمی گویی ))

از عشق های ساده ای بگو

که با گره زدن دستمالی

هرگز گسسته نمی شوند

و دخترانی

که لبخند را به هر کسی

تعارف نمی کنند

و

عاشق می شوند

دیگر اینجا تاب ماندنم 

 نیست.


***
شهید مصطفی چمران

 


بهتر بود؟

این شعر هم تقدیم به کسی که تا به حال ندیدمش اما اندازه خدا دوستش دارم

اگر همیشه بلا می کشید بهتر بود؟                       همیشه آنچه خدا میکشید بهتر بود؟

 اگر که رنگ سیاهی شبیه چشم شما                   به روی آینه ها میکشید بهتر بود؟

تو گفته ای که "دروغ است عشق...کاش نبود؟"      به جای عشق چه را میکشید بهتر بود؟

 اگر به جای ریه در میان رگ هایم                             به قدر عشق هوا میکشید بهتر بود؟

 کشید آنچه دلش خواست،دور یا نزدیک                      مرا کنار شما میکشید...بهتر بود!