پيام دوستان
شبگرد تنهايي
03/12/10
+
امان از خاطرات... خاطرات... خاطرات...
*ترخون بانو*
03/10/18
كيوان گيتي نژاد و
03/3/13
آقاجون فدات بشم قربونت برم تو اوج صفا و محنت و گذشتي تو منتهاي کرم و لطف و ارزشي معناي حقيقت را در وجود خود متبلور و مفهوم گذشت را قافيه دادي من چقدر گمراه بودم هستم من 0قدر نادان و ناسنجيده شما را از خود جدا و فارغ مي چنداشتم من تماما زحمت هستم و توفيق با تو بودن کرامتي است بي وصف و بي مانند که نه در وهم گنجد و نه در عقل جاري شود مرا درياب که بي تو همان هيچ ام که بودم و هستم
خانه ي خانواده
03/1/14
هما بانو
03/6/24
كيوان گيتي نژاد و
02/7/9
زن را اگر نشناختي عزت و مقامش را در خانه علي جوي آنجا که از عشق تا عزت و حشمت و همت و شجاعت و ذريه رسول اعظم ع آنکه کوثر جنت است و شيره هستي بخش شجره طيبه اهل بيت النبوه و ولايتش نامند بتن و وجود زهرا دخت الرسول است که حافظ و دريه کش اين ذريه فضل و کرم در خلقت بشر در کل امکان ميشود زن يعني نعمت و فضل و حافظ بقاي انسان بر جهان حرمت و عزت او آبروي هر مسلمان مومن اي محب دين و عزت انسان
كيوان گيتي نژاد و
02/7/9
جهاد ما و دفاع ما از دين و عترت و قرآن اگر طريقت داشت و مقام و عزت و شرف اگر شهادت بود حاصلش اگر رمز آن رمزي به سوي خدا بود اگر لطف و کرم و شجاعت و تدبير و تکبيري بر او بود و اگر شهادت برايش بايد التماس ميشد اگر براي نيل به مردن بايد خداوند خواهان وقوعش ميشد همه در حسن وجود ولي الله يعني امامت و ولايت بود و بس يعني علي و آل علي بود که دفاع مقدس را تقديس نمود
كيوان گيتي نژاد و
02/7/9
مفهوم و مدلول دين و قرآن را در ذريه عالم امکان آن بقا کوثر جنت بر جبين ابرو و عزت خلقت آنچه که خدا فرمود خلق نکردم بشر را مگر به ابرو و عزت اهل بيت ولايت و امامت که درود خداوند بر اين شجره طيبه و صالح و بصير مگر دين آبرويي به رخسار بدون اين خاندان پيامبر از معصوم تا صالح و بصير از حيدرکرار تا حيدر حي و ثاني عصر آخر الزمان دارد آبرويي براي خود الي به لطف و کرم و علم و شرف قرآن
كيوان گيتي نژاد و
02/7/9
آنها شهيد شهيده بدند شهادتشان مايه افتخار مکتب حسيني ست من از آن مردني مي ترسيدم و ديدم که مردمش ولي حي و صالح خدا را ديدند و شناختند ولي ساده از وصف و عنايت اش گذر کردند همچو مرده اي که مي داند عزاي عزاداران را و مي شنود تلقين و نماز ميت را ولي ديگر توان تغيير در آنچه تقويم عمرش رل مي نوشت خبري نيست و دعاي عزيزانش فقط مرحمي ست کوچک به آن بلاي عظيمي که چاره اش مرگ ازسر پايان عمر نيست