+ خاطراتي از ديگران درمورد شهيد مهدي باكري:...1- سرجلسه ، وقت نماز که مي شد، تعطيل مي کرد تا بعد نماز . داشتيم مي رفتيم اهواز . اذان مي گفتند. گفت« نماز اول وقت رو بخونيم .» کنار جاده آب گرفته بود. رفتيم جلوتر؛ آب بود . آنقدر رفتيم ، تا موقع نماز اول وقت گذشت . خنديد و گفت « اومديم اداي مؤمن ها رو در بياريم ، نشد.»